سفارش تبلیغ
صبا ویژن

در محضر صاحبدلان

در محضر علماء

    نظر

آیت الله قاضی: تعجب من از کسی است که می خواهد به کمال دست یابد.در حالی که برای نماز شب قیام نمی کند.وما نشنیدیم که احدی بتوا ند به مقامات دست یابد مگر به وسیله نماز شب.

آیت الله اصفهانی:براستی که اساس طریقت حقیر بر این سه پایه محکم واستوار است:بیداری قبل ازاذان صبح-غذای حلال-توجه به نمازوحضورقلب

آیت الله بهجت: ترک گناه مثل چشمه ای است که همه چیز را خود به دنبال دارد.شما گناه را ترک کنید دستورات بعدی وعبادات دیگر خود به خود به سمت شما می آید.

آیت الله مجتهدی تبریزی: دل دلشکسته ای را به خاطر خدا آباد کردن آن هم به گونه ای که دست راست از دست چپ باخبر نشود. از مهم ترین اعمال سلوک اِلیَ الله است.

کربلایی میرزا حسینعلی تهرانی: یک بار در عالم معنا به من حالی کردند. که هیچ عبادتی به احسان به خلق نمرسد.و هیچ معصیتی نیز به عظمت ظلم وجود ندارد.

حضرت مهدی(عج): برای فرج من زیاد دعا کنید.که این زیاد دعا کردن خود فرج وگشایش در کار های شماست


دستوری برای رفع گرفتاری

جناب حجت الاسلام آقای علامه لاهیجانی انصاری (ره) می فرمودند : روزی از حضرت آقا سید علی قاضی پرسیدم که در مواقع اضطرار و گرفتاری چه در امور دنیوی و  چه در امور اخروی و در بن بست کارها به چه ذکر مشغول شوم تا گشایش یابد ؟

در جواب فرمودند :

« پس از 5 بار صلوات و قرآئت آیت الکرسی ، در دل خود (بدون آوردن به زبان ) ، بسیار بگو : «اَلّلهُمَّ اجعَلنی فی دِرعِکَ الحَصینَهِ الّتی تَجعَلُ فیها مَن تَشاءُ » تا گشایش یابد »

( ترجمه دعای مذکور چنین است ) بار پروردگار من ، مرا در حصن و پناهگاه خود و در جوشن و زره محکمی قرار بده که هر کس را بخواهی در آن قرار می دهی .

------------------

معاد شناسی ، علامه تهرانی ، ج7 ، ص236



ویژگی های اخلاقی ومعنوی ایت الله سید علی قاضی

یشان از جوانی به دنبال تزکیه و تهذیب نفس و کسب معنویت و معارف بلند اسلام بود و در این راه چهل سال صبر و مجاهده کرد و چهل سال درد طلب و عشق، آرام و قرار و خواب و خوراک را از وی ربوده بود. ضمیر الهی اش او را به عالم قدس می‌خواند و او که قصد کوی جانان را در سر دارد، می‌خواهد به هر نحو شده از این خاکدان طبیعت به عالم نور و ملکوت پا گذارد. می‌داند که جانب عشق عظیم است و نباید به راحتی از دستش بدهد و فرو بگذاردش، برای همین چهل سال است که مشغول مجاهده‌است.

برای همین آن قدر خود را به ضوابط و آداب شرع و رعایت مستحبات و ترک مکروهات ملزم ساخته بود تا امری از محبوب فرو نماند و آن قدر بر آن اصرار می‌کند که به حسب طاقت بشری هیچ مستحبی از او فوت نمی‌شود تا آن جا که بعضی از مخالفان و معاندان می‌گویند:«قاضی که این قدر خود را مقیّد به آداب کرده شخصی ریاکار و خودنماست.» و عده‌ای دیگر هم با وجود مخالفت باز نمی‌توانند تحسینش نکنند. یکی از مخالفین ایشان می‌گوید: «من سفر بسیار کردم، با بزرگان عالم اسلام محشور بوده‌ام و از احوال بسیاری از آنان بالمشاهده آگاهم اما حقیقتاً هیچ کس را همانند قاضی تا بدین حد مقید به آداب شرع ندیده‌ام.»

خود ایشان می‌گوید: «چون بیست سال تمام چشمم را کنترل کرده بودم، چشم ترس برای من آمده بود، چنان که هر وقت می‌خواست نامحرمی وارد شود از دو دقیقه قبل خود به خود چشم‌هایم بسته می‌شد و خداوند به من منت گذاشت که چشم من بی اختیار روی هم می‌آمد و آن مشقت از من رفته بود.»

بیت زیر از اشعار ایشان می‌باشد: اگر دری باز شد، تو بیشتر استقامت به خرج بده؛ بگو خدایا! افزونش کن؛ باید در عبودیت استقامت ورزید، یعنی صبور شد؛ اگر خواستند بکشندش، بگوید من از خدا دست بر نمی‌دارم؛ اگر نان و آبش را قطع کردند، استقامت کند، و حتی اگر دنیا جمع شود و بگویند بیا صرفنظر کن بگوید صرفنظر نمی‌کنم.

اسم اعظم را استقامت بر وحدانیت خدای جل و علا می‌داند و می‌گوید: «اگر شخص در طلب، استقامت پیدا کرد، اسم اعظم در روح او جا پیدا می‌کند و آن وقت لایق اسرار ربوبی می‌گردد.» باری! آقای قاضی عرفانی همه جانبه دارد، پس هم در منزل اخلاقش آسمانی است، هم با شاگردانش اخلاقی پدرانه دارد، هم در میان مردم متواضع و فروتن است و هم با مخالفانش اهل عفو و گذشت است. در خانه، پدری مهربان و دلسوز است. نام فرزندان را با تجلیل و احترام و با مهربانی، با لفظ آقا و خانم صدا می‌کند. و فرزندان در کنار چنین پدری رشد می‌کنند و می‌بالند. داخل اتاق که می‌شوندپدر به احترامشان بلند می‌شود تا هم آن‌ها ادب را یاد بگیرند و هم دیگران برای فرزنداش عزت و احترام قائل شوند. در این خانه خبری از تحکم، جدیت و امر و نهی‌های خشک نیست. بچه‌ها رفتار دینی را از پدر می‌آموزند و لازم نیست در هیچ کاری آن‌ها را مجبور کنی. نماز پدر، بچه‌ها را به نماز می‌کشاند و احوالات شبانه اش برای شب بیداری، مشتاقشان می‌کند. اما پدر که دوست ندارد فرزندان از کودکی به تکلف و مشقت بیفتند به آن‌ها می‌گوید لازم نیست از الان خودتان را به زحمت بیندازید، و بچه‌ها که بارها زمزمه‌های عاشقانه وی و زلال جوشیده از چشمانش را در نیمه شب‌ها وقتی اللهم أرنی الطلعة الرشیدة می‌خوانده و لا هو الا هو می‌گفته، دیده و شنیده‌اند، در حالات وی حیران می‌مانند.

و این چنین فرزندان در کنار او از او می‌آموزند و احتیاج به مدرس و مربی ندارند. آن‌ها کامل ترین مربی بالای سرشان است که در همه چیز نمونه‌است. بارها پدر را دیده‌اند که وقتی به نماز می‌ایستد، چگونه برای نماز مستحب لباس کامل و حتی جوراب می‌پوشد.

آیت الله قاضی از کملین است، او عالم و مجتهد است، فقیه و اصولی است، فیلسوف است، ادیب و ریاضی دان است. عارفاست، کوه‌است و لطیف و مهربان، راستی مگر کوه هم لطیف می‌شود؟ او می‌خواهد در تمام زمینه‌ها محبوبِ محبوبِ خود باشد. و تجلی عرفانی او باید در اخلاقش نمود داشته باشد و اخلاقش باید زینت عرفانش باشد. و اگر او آینه تمام نمای تواضع نبود، شاگرد او علامه طباطبایی تندیس تواضع نمی‌شد که این سیرت پارسایان است: «و مشیهم التواضع» خیلی خودش را پایین می‌دانست. اصلاً عجیب بود، بیشتر هم مشغول نماز و دعا و راهنمایی شاگردانش بود. و به ما می‌گفت همین‌ها برای آدم می‌ماند، چیز دیگری نمی‌ماند یا اگر کسی برای ایشان هدیه و پیش کشی می‌فرستاد می‌گفت: «ببر بده به فلانی، به من نده!» اصلاً دنبال هیچ چیز نبود. او تا آخر عمر خود را هیچ می‌دانست و همیشه می‌فرمود: «من هیچی ندارم»
و آن قدر متواضع است و خود را کم و دست خالی می‌داند که به سید هاشم که به ایشان عشق و ارادت می‌ورزد می‌گوید: «من به تو و همه شماهایی که می‌آیید این جا می‌گویم که من هم یکی هستم مثل شما. از کجا معلوم شما چند نفر در کار من مبالغه نمی‌کنید! و روز قیامت اون جاسم جاروکش کوچه‌ها رد شود و به بهشت برود و من هنوز در آفتاب قیامت ایستاده باشم.»

هیچ گاه در صدر مجلس نمی‌نشست و با شاگردانش هم که بیرون می‌رفت جلو راه نمی‌رفت، و آن گاه که در منزل، شاگردان و مهمانان سراغشان می‌آمدند برای همه به احترام می‌ایستاد.


آیت الله سید عباس کاشانی در این باره می‌فرماید: من آن موقع سن کمی داشتم، ولی ایشان اهل این حرف‌ها نبود. بچه‌های کم سن و سال هم که به مجلسشان می‌آمدند بلند می‌شدند و هر چه به ایشان می‌گفتند اینها بچه هستند، می‌فرمودند: «خوب است بگذارید این‌ها هم یاد بگیرند.»


آیت الله نجابت نقل می‌کردند:«او آن قدر مبادی آداب است که وقتی در منزل مهمان دارد برای خواندن نماز اول وقتش از او اجازه می‌گیرد.»

یکی از اعلام نجف نقل می‌کرد:«من یک روز به دکان سبزی فروشی رفته بودم دیدم مرحوم قاضی خم شده و مشغول کاهو سواکردن است و به عکس معمول، کاهوهای پلاسیده و آن‌هایی را که دارای برگ‌های خشن و بزرگ هستند را بر می‌دارد. من کاملاً متوجه بودم تا مرحوم قاضی کاهو‌ها را به صاحب دکان داد و ترازو کرد و مرحوم قاضی آن‌ها را زیرعبا گرفت و روانه شد. من که در آن وقت طلبه جوانی بودم و مرحوم قاضی مسن و پیرمردی بود به دنبالش رفتم و عرض کردم آقا سؤالی دارم، چرا شما به عکس همه، این کاهوهای غیر مرغوب را سوا کردید؟ مرحوم قاضی فرمود: آقا جان من! این مرد فروشنده شخص بی بضاعت و فقیری است و من گاهگاهی به او مساعدت می‌کنم و نمی‌خواهم چیزی به او داده باشم تا اولاً آن عزت و شرف و آبرو از بین برود و ثانیاً خدای نخواسته عادت کند به مجانی گرفتن و در کسب هم ضعیف شود. برای ما فرقی ندارد کاهوهای لطیف و نازک بخوریم یا از این کاهوها و من می‌دانستم که این‌ها بالاخره خریداری ندارد و ظهر که دکان را ببند آن‌ها را به بیرون خواهد ریخت لذا برای عدم تضرر او مبادرت به خریدن کردم.»

از آیت الله نجابت (ره) نقل شده‌است که: «ایشان در سال‌های آخر عمرشان طا لب تجرد از صورت بودند و این معنی هم نصیب ایشان شد و نه تنها نصیبشان که ملکه و مقامشان هم شد، یعنی آن چه به حسب طاقت بشری می‌توان به آن رسید، خداوند عزیز ایشان را در آن مرتبه قرار داد.» ایشان در مورد معنی تجرد فرموده‌اند:«اگر خود خدا متصدی شناسایی انسان شد، شخص از عالم صورت عبور می‌کند؛ یعنی الان می‌داند و یقین دارد که خدا هست، لیکن در اثر صور؛ اما وقتی خداوند خودش را شناساند، آن وقت به آن ساحت قدس ربوبی می‌رسد؛ آن جایی که فوق مکان و زمان است، و برای او واضح می‌شود که خلق کردن خدا سر سوزنی بر دارایی خدا افزوده نکرده و سر سوزن از خدا چیزی نکاسته، آن جایی که اصلاً خلقی وجود ندارد «کان الله و لم یکن معه شیء و الان کما کان» هر چه هست از آن ساحت ربوبی است، دیگران صورتند، اشراقند، فیضند، می‌فهمد که صور، سراباست! می‌فهمد که شخص هر چقدر محترم است به واسطه اضافه اش به پروردگار است، یعنی الان پروردگار همه را راهبر و همه را معطی است و غایت الامر مردم مال خودشان می‌پندارند، بنده، به جایی می‌رسد که خداوند را در عین این که در اسماء و صفات می‌بیند، دیگر خود اسماء و صفات را نمی‌بیند و قهراً خلقی در بین نمی‌بیند، خدا را می‌بیند والسلام. رسد آدمی به جایی که به جز خدا نبیند. یعنی اگر خداوند متصدی آدم شد برای شناختنش، اصلاً دیگر جهت خلقی نزد او قیمتی ندارد، و جزخدا همه را سراب می‌بیند و می‌بیند هنگامی که ساحت قدس ربوبی بود و هیچ موجودی نبود دیدنش نه از باب توهّم و تخیل بلکه به شهود حق است؛ یعنی حق، حق را می‌بیند.» «بک عرفتک و انت دللتنی علیک و دعوتنی الیک و لولا انت لم ادر ما انت:من ترا به تو شناختم و تو مرا بر وجود خود دلالت فرمودی و بسوی خود خواندی و اگر تو نبودی من نمی‌دانستم تو چیستی؟ مفاتیح الجنان، دعای ابوحمزه ثمالی»

سید احمد فهری می‌گوید: «روزی آقای قاضی کسالت داشتند. به عیادتشان رفتم، از وضع بیماری ایشان ناراحت شدم. ایشان فرمود: من از خدای متعال خواسته‌ام که تجرد را در من ملکه فرماید و سپس مرا از این دنیا ببرد و این دعای من مستجاب شده و به حسب عادت اقلاً دو سال طول می‌کشد تا این ملکه در من حاصل شود و همان طور هم شد و تقریباً بعد از دو سال به جوار رحمت الهی شتافت. او صاحب مقام طی الارض بود، هر چند خود نمی‌خواست دیگران از این قضیه خبردار شوند. اما اینجا قضای الهی با کتمان او سازگار نشد و به اصطلاح لو رفت و از همین جا عده‌ای که دنبال گمشده خود بودند، اطرافش را گرفتند و گوی سعادت ربودند.

شما را سفارش می‌کنم به اینکه نمازهایتان را در بهترین و با فضیلت ترین اوقات آنها به جا بیاورید و آن نمازها با نوافل، 51 رکعت است؛ پس اگر نتوانستید، 44 رکعت بخوانید و اگر مشغله‌های دنیوی نگذاشت آنها را به جا آورید، حداقل نماز توابین را بخوانید [ نماز اهل انابه و توبه هشت رکعت هنگام زوال است ].